که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مِثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 342 تن. آب آنجا از رود خانه چال. محصول عمده آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 342 تن. آب آنجا از رود خانه چال. محصول عمده آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 32هزارگزی شمال ساردوئیه و 18هزارگزی باختری راه مالرو ساردوئیه به راین. هوای آن سردسیر و کوهستانی و سکنۀ آن 50 تن میباشد. آب ده از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب، و پیشه مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 32هزارگزی شمال ساردوئیه و 18هزارگزی باختری راه مالرو ساردوئیه به راین. هوای آن سردسیر و کوهستانی و سکنۀ آن 50 تن میباشد. آب ده از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب، و پیشه مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود: امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین برادر ملک شاه بند اعدامال. فرخی. آنکه گیتی بروی او بیند خسرو شاه بند شیرشکار. فرخی
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود: امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین برادر ملک شاه بند اعدامال. فرخی. آنکه گیتی بروی او بیند خسرو شاه بند شیرشکار. فرخی
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بند طویل صفاتی است که روده باریک را بجدار شکم وصل میکند غشائی است چین دار و ارتفاع چین ها از خط اتصال به جدار شکم بطرز جدار روده زیاد میشود به طوری که در خط اتصال 15 الی 18 سانتی متر است در صورتی که خط اتصال روده باریک معادل طول روده یعنی 5، 6 متر است. ماساریقا بند روده
بند طویل صفاتی است که روده باریک را بجدار شکم وصل میکند غشائی است چین دار و ارتفاع چین ها از خط اتصال به جدار شکم بطرز جدار روده زیاد میشود به طوری که در خط اتصال 15 الی 18 سانتی متر است در صورتی که خط اتصال روده باریک معادل طول روده یعنی 5، 6 متر است. ماساریقا بند روده
خلخال مقابل دستبند، دوال و بندی که بپای باز اسب و مانند آن بندند پایدام بند پا پاوند پابند، آنکه پای بسته و گرفتار است مبتلی مقید، با عیال بسیار. یا پای بند چیزی یا کسی بودن، بانچیز یا آنکس دلبستگی بسیار داشتن، یا پای بند عیال. مقید به عیال گرفتار اهل بیت
خلخال مقابل دستبند، دوال و بندی که بپای باز اسب و مانند آن بندند پایدام بند پا پاوند پابند، آنکه پای بسته و گرفتار است مبتلی مقید، با عیال بسیار. یا پای بند چیزی یا کسی بودن، بانچیز یا آنکس دلبستگی بسیار داشتن، یا پای بند عیال. مقید به عیال گرفتار اهل بیت